مردم بيجا كردند به شاعر مورد نظر ما رأي ندادند!
آن شاعر هم آن بالا سبک شد و کسی به شعرهایش گوش نداد. من هم که میخواستم گوش بدهم، صدایش را نمیشنیدم، چون خیلی ازدحام بود. آن شاعر معروف 20 دقیقهای شعر خواند و بعد آمد پایین. بعد مجری برنامه رفت بالا و دو خطی شعر خواند و در همان ازدحام، ابوالفضل سپهر را دعوت کرد.
ابوالفضل رفت پشت تریبون نشست. عادتش بود همیشه برای حضرت زهرا(س) خطبهای میخواند. یک جوری هم میخواند که دائماً باید میگفتی بلندتر بخوان، بیشتر در دلش میخواند. بعد دستش را میبرد بالا و یک یازهرا(س) میگفت و شروع ميكرد به خطبه خواندن. خطبه را که داشت آرامآرام میخواند، همه احساس کردند نمیشنوند و کمکم ساکت شدند و ابوالفضل شروع کرد و گفت: «در باره مادر یک شهید مفقودالاثر شعری را میخوانم». به شهادت سیدیهای موجود، همه کاغذ و خودکار و همه چیزهایی را که دستشان بود، ریختند پایین و شروع کردند به گریه و زاری!
ابوالفضل شعر خواند و آمد و نشست. آن شاعر معروف هم دید که همه به شعر ابوالفضل گوش کردند و ساکت شدند. یک شعر دفاع مقدسی هم داشت که اتل متلی نبود، ولی محاورهای بود؛ گفت: «من میخواهم بروم بالا» و مجری گفت: «نمیشود و ما یک شاعر دیگر هم داریم و میخواهیم مسابقه اجرا کنیم و سخنرانی هم هست». گفت: «خواهش میکنم اجازه بدهید یک شعر کوتاه دیگر هم بخوانم». من وقتم را کلاً به ایشان دادم و برای اینکه متوجه شود، گفتم: «وقتی ابوالفضل سپهر رفت پشت تریبون و شعر خواند، حالا دیگر هر کسی میخواهد باشد، ول معطل است!» من 45 دقیقه وقت داشتم و دادم به ایشان. عقلش نرسید که نباید برود، رفت و شعر را در همان ازدحام محتوم خواند و آمد و تازه فهمید که اشتباه کرد و نباید میرفت.»
اين خاطره را حاج رحيم چهرهخند كه رفيق صميمي و يار غار ابوالفضل سپهر بوده است در گفتگو با رجانيوز (اينجا) تعريف كرد. اگر از اعتراضات اين چند وقته برخي از جماعت شاعراها به انتخاب شاعر مردمي اطلاع داشته باشد، احتمالا با خواندن اين خاطره تا انتهاي اين مطلب را متوجه شدهايد، اما اگر اينطور نيست كمي بيشتر حوصله كنيد.
پس ما كوشيم؟!
امسال در كنار جشنواره شعر فجر و روال مرسوم آن، بخشي بعنوان شاعر مردمي دهه اخير هم برگزار شد و در نهايت از قزوه و برقعي بعنوان برترين شاعران به انتخاب مردم تقدير شد. مسئولان جشنواره از همان ابتدا گفتند كه اين انتخاب به هيچ عنوان قرار نيست بهترين شاعر را معرفي كند بلكه فقط استزاجي است از مردم درباره شاعرهايي كه بيشتر به داشان نشستهاند و اشعارشان را خواندهاند.


رضا حميدي دبیر هفتمین جشنوارهی شعر فجر درباره نحوه انجام اين نظرسنجي هم به ايسنا گفت: «برای جلوگیری از سوگیری در انتخاب شاعر برتر و اینکه شاعران بر اساس ملاکهای خود مردم انتخاب شوند، در پرسشنامه نام هیچ شاعری نیامده بود. به همین دلیل تعداد نام شاعرانی که مردم به آنها اشاره کردند، 196 نفر است که این 196 نفر از 10 هزار و 263 پرسشنامه استخراج شدهاند.»
نهايتا هم از ميان اين 196 نفر ده نفر برتر به اين قرار معرفي شدند: «علیرضا قزوه و حمیدرضا برقعی/ نفر دوم: محمدرضا شفیعی کدکنی/ نفر سوم: فاضل نظری/ نفر چهارم: علی معلم دامغانی/ نفر پنجم: محمد علی بهمنی/ نفر ششم: هوشنگ ابتهاج/ نفر هفتم: علی موسوی گرمارودی/ نفر هشتم: مشفق کاشانی/ نفر نهم: یوسفعلی میرشکاک و عبدالجبار کاکایی/ نفر دهم: حمید سبزواری»
فحش به مردم بجاي احترام به نظر آنها
با اعلام اين ليست روشنفكر جماعت شروع كردند به انتقاد كه چرا فلان شاعر در بين افراد برتر نيست و با چه معياري اين انتخاب صورت گرفته است و اصلا اينها نظرات خود مسئولان جشنواره است نه مردم و...
البته اگر كمي با روحيات روشنفكرها آشنايي داشته باشيد حتما از اين واكنشها تعجب نخواهيد كرد. آنها علي رغم اينكه دائم از مردم صحبت ميكنند و سنگ آنها را به سينه ميزنند اما در عمل دو زار براي آنها ارزش قائل نيستند و اگر خيلي بخواهند لطف كنند حداكثر بخشي از مردم را كه با نظرات روشنفكرها موافق هستند داخل آدم حساب ميكنند براي نظرات بقيه پشيزي ارزش قائل نيستند.
اين تئوري بارها ثابت شده است كه معروف ترينش همان نظررسنجي برنامه پارك ملت است كه از مردم خواسته بود تا بهترين فيلم بعد از انقلاب را انتخاب كنند. در آن نظرسنجي فيلم اخراجيها1 با فاصله رتبه اول را كسب كرد و بعد از آن هم آژانس شيشهاي دوم شد. سيصد هزار نفري كه در اين نظرسنجي شركت كرده بودند خلاف نظر روشنفكرهاي ديكتاتور مآب ترجيه دادند كه فيلم مسعود ده نمكي را برگزينند. اين ماجرا در برنامه اي مانند پارك ملت كه مخاطب خاص هم داشت اتفاق افتاد و حتي خود مجري هم از ميانه هاي برنامه با كنايه از مردم ميخواست كه در انتخابشان بيشتر دقت كنند!
حتما يادتان است كه بعد از آن برنامه همين روشنفكرها بجاي احترام به نظر مردم چه بلبشويي راه انداخته و چطور آسمان و زمين را به هم ميدوختند تا هر جور شده اين آبروريزي را رفع و رجوع كنند. اتفاقا همين چند وقت پيش هم كه برنامه هفت نظرسنجي برگزار كرد و از مخاطبانش خواست تا بهترين كارگردان را از ميان فيلمسازان ركوردشكن گيشه انتخاب كند، باز هم دهنمكي اول شد. آن هم در برنامهاي كه مخاطبانش از پارك ملت هم خاصتر بودند!
امسال بعد از پخش فيلم رسوايي دهنمكي در سالن اصحاب رسانه جشنواره فجر، هنگامي كه در ازدحام ورود به سالن كنفرانس مطبوعاتي قرار داشتيم، گفتگوي كوتاهي كردم با يكي از منتقدان روشنفكر. بنده خدا گيج شده بود كه چرا مردم در انتهاي فيلم دست زدند. نميتوانست قبول كند كه تماشاچيان از اقبال دوباره مردم به روحاني فيلم و صف بستن براي اقتدا به او كف بزنند. رسما ميگفت انتظار داشته مردم هو كنند! دقت كنيد كه اين اتفاق هم باز در سالن اهالي رسانه و هنرمندان در برج ميلاد افتاده است.
ميشود انقدر ديكتاتور نباشيد؟!
اين ماجراها در كنار خاطره ابتدايي اين مطلب و اعتراضات قشر روشنفكر به انتخاب شاعر مردمي، نشان ميدهد كه اين بندههاي خدا اصولا در كرهاي ديگر زندگي ميكنند. نفس كشيدن در جمعهاي محدود هنري، زندگي كردن در محلههاي خوش آب و هواي شمال تهران، مصاحبه كردن با مجلات و سايتهاي روشنفكري و... باعث شده است تا نتوانند مردمي غير از آنچه دور و برشان است را باور كنند.
اين شاعرها آنقدر در محافل بسته خود شعر خواندهاند كه باورشان نميشود شاعر جواني مثل سيد حميدرضا برقعي بتواند بيش از آنها به دل مردم بنشيند و شعرهايش زير لب زمزمه شود. آنقدر دلشان به مخاطبان محدودشان خوش بوده است كه فراموش كردهاند هيئت و مجالس مذهبي باعث شده تا شعر آييني از بين انواع شعرها بيشترين تماس را با مردم داشته باشد و پس عجيب نيست اگر يك آيينيسراي جوان محبوب مردم باشد.
عجيب نيست شاعري كه آنچنان قافيه را به يك شاع رساده و بيآلايش باخته و اشعار پرطمطراقش در برابر اتلمتلهاي او كم آورده است، اكنون هم نتواند بفهمد كه چرا مردم او را بعنوان شاعر برتر انتخاب نميكنند. اگر او همان موقع ميفهميد كه چرا مردم باز كردن بستههاي پذيرايي را به شنيدن شعرهاي او ترجح ميدهند امروز هم راز انتخاب مردم را در مييافت.
آقايان و خانمهاي روشنفكر! مردم فقط مخاطبان نشريات و سايتهاي شما نيستند؛ مردم فقط اشعار شاعرهاي پيپ بدستي كه عكسشان را روي مجلاتتان مياندازيد، نميخوانند؛ مردم فقط جوانهايي نيستند كه سر و دست ميشكنند تا آخرين كتابتان را برايشانامضا كنيد؛ مردم فقط آنهايي نيستند كه مانند شما فكر ميكنند. اين مردم سالهاست با شعر بدون قافيه «برمشامم ميرسد هر لحظه بوي كربلا...» سينه ميزنند و گريه ميكنند اما يك مصرع از اشعار شما را هم در ذهن ندارند. براي فهم اين مردم بايد كمي بين مردم بود و بي خيال اتوي شلوار روشنفكري شد.
آقايان و خانمهاي روشنفكر! بخاطر خودتان هم كه شده انقدر ديكتاتور نباشيد، برايتان حرف در ميآورند ها